دسته بندی : ولادت امام موسى ابن جعفر ع, شهادت امام موسى ابن جعفر ع, ولادت امام جواد الائمه ع, شهادت امام جوادالائمه ع,
ساکن کاظمین گویا از سمت « باب الجواد » می آید
چون شهابی که روی دامانش ، نور در امتداد می آید
عهد فرزند با پدر این است ، می شود زائرش به رسم ادب
این هم از طرز احترامش هست ، موقع بامداد می آید
دست بر سینه برده می گوید : « السّلامُ علیک یا سلطان »
« وَ علیکَ السّلام » از مرقد ، بال بر بال باد می آید
زائری دلشکسته می فهمد ، کاظمینی شده هوای حرم
نه فقط او که هر چه زائر هست ، با همین اعتقاد می آید
آمد و با کرامت قدمش ، دل هر سنگ غرق شادی شد
بانگ از عمق جانشان برخاست ، این که « خیر العباد » می آید
دست در دست پنجره فولاد ، فلج و کور را مداوا کرد
دیدمش سوی صحن گوهر شاد ، آن گُهَر شادِ شاد می آید
باز یک روز ساکن مشهد ، می رود مرقد پدر وَ پسر
« السّلام علیکُما » گفته ، سمت « باب المراد » می آید
***
آخر شعر می رسم حالا ، می رسم با دو چشم خون پالا
نذر آن گنبد این قد و بالا ، بر لبم «إن یکاد» می آید
مجیدلشگری
برچسبها :
كاظمين,
امام موسى ابن جعفر ع,
امام جواد ع,
شعر ناب
دسته بندی : ولادت امام موسى ابن جعفر ع, شهادت امام موسى ابن جعفر ع,
ای دو صد موسی به طورت ملتَجی!
آفتاب و مـه بـه نـورت ملتَجی!
نـالۀ پنهان تـو، شمشیر تـو
حلقۀ وصل خدا، زنجیر تو
شمعِ خلوتگاهِ بـزم کبریـا!
کعبۀ روح بـلند انبیـا!
گوهر رخشانِ شش دریای نور!
نخل سبز نور بخش هشت طور!
آسمانِ پـنج خورشیـد کمال!
هفتمین وجهِ خدای ذوالجلال!
عرش اجلال و شرف را قائمه!
حاصل عمرت رضا و فاطمه!
انس بـا معبـود، روح نیّتت
حبس دشمن شاهد حریّتت
روح عرفان در مناجات شبت!
آسمان لبریز یا رب یا ربت!
ذکر، مشتاق و دعا دلدادهات
اشک تنهایی گل سجادهات
نام حق گل کرده از لبهای تو
گریه، شمع محفل شبهای تو
آیههای نور، مشتاق صدات
جانِ شب بیدارها بادا فدات
قبلۀ دل باب حاجات همه
نالهات صوت مناجات همه
حبس تو خلوتگه دلدار بود
سلسله خوشتر ز زلف یار بود
ای دل مطمورهها زندان تو
حلقۀ زنجیرها گریـان تـو
حبس تو از قلب شب تاریکتر
با خدا از هر زمان نزدیک تر
ای همایِ اوفتـاده از نـفس!
تـو کجا و دامن تنگ قـفس؟
تیره تـر از گوشۀ زنـدان تـو
سینۀ تـاریک زنـدانبان تـو
بـارها و بـارها و بـارها
دیده در حبس عدو آزارها
حیف، مولا لحظۀ جان دادنت
بـود زنجیر عـدو بـر گردنت
لحظه لحظه می شکست آیینهات
وقت رفتن بود سنگین سینهات
همچو جدت از همه محرومتر
نیست زندانی ز تو مظلومتـر
زهر،آتش شد،تو را بیتاب کرد
آب کرد و آب کرد و آب کرد
پیکرت را چار تن برداشتند
روی تخته پارهای بگذاشتند
گرچه باید در عزایت خون گریست
گرچه زندانی چو تو مظلوم نیست
اشک ما جاریست عمری از دو عین
بر تو و بر جدِّ مظلومت حسین
جسم پاک تو به دوش چار تن
جسم جدت ماند بی غسل و کفن
پیکر تو در غل و زنجیرها
پیـکر او طعمـۀ شمشیرها
جسم تو از زهر دشمن شد کبود
جسم او را زخم روی زخم بود
زخم ما زخمِ تنِ صد چاک اوست
اشک"میثم"وقف خون پاک اوست
استاد سازگار
برچسبها :